به گزارش خبرگزاری حوزه، ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است، در این ماه برای انس و الفت قلب ها با این هدیه الهی، به بررسی شبهات قرآنی در شماره های گوناگون خواهیم پرداخت.
پرسش:
آیا هر عقیده ای محترم است؟ و صرف اینکه افراد زیادی طرفدار آن هستند ما نیز باید آن را به رسمیّت بشناسیم؟ محدوده احترام و آزادی عقاید تا چه حد است؟
پاسخ اجمالی:
از نگاه اسلامی «توهین» به عقاید و مقدسات دیگران، امری ناپسند بوده و حتّی «فحّاشی» به بت بی جان نیز مذموم است؛ ضمن اینکه جان، مال و آبروی هر انسانی فارغ از «عقیده اش» محترم است. اما این به معنای درست پنداشتن و صحیح شمردن، حق دانستن و به رسمیّت شناختن همه آن عقاید نمی باشد. یعنی «عقیده» از حیث «عقیده» و «مبنای آن» مصون از نقد، چالش و مبارزه نخواهد بود و از این حیث محترم نیست. راه دین در تعامل با پیروان باورهای مختلف، نقد و بررسی عقلانی آنهاست؛ آنها که بر پایه منطق و مبانی عقلی و فطری بنا شده باشند، محترم شمرده شده و آنها که بر اساس تقلید، تعصب، خرافه و ... باشند، ارزشی نخواهند داشت و با عقایدی مانند بت پرستی، شیطان پرستی، انحرافات جنسی اخلاقی و ... که نوعی انحراف و بیماری فکری و اخلاقی است، مانند یک بیماری برخورد خواهد شد، نه نوعی «اندیشه و باور محترم عقلانی»!
پاسخ تفصیلی:
واژه «عقیده» از ریشه «عقد» گرفته شده است و به معنای بسته شدن، منعقد گردیدن و گره خوردن آمده است؛(۱) یعنی امری که با ذهن و روح و روان انسان پیوند خورده، در آن تنیده شده است.
این ارتباط و پیوندها (اعتقادات) می تواند منشأهای زیادی داشته باشد؛ برخی نتیجه «تفکر و برهان»، بعضی به دلیل «وهم و خیال» و گروهی «بازتاب عادات» و بعضی در اثر عوامل دیگر می باشند. از این رو «عقاید» به «درست» و «نادرست» تقسیم می شوند؛ چرا که قطعا عقاید ناشی از امور خرافی و نشات گرفته از تلقینات و اوهام و یا عقایدی که پشتوانه عقلی و منطقی ندارد نمی تواند درست باشد.
با تمام این اوصاف، صِرفِ پذیرش یک عقیده ـ چه درست باشد و چه نادرست ـ به معنی گره خوردن آن با ذهن انسان می باشد. این ارتباط می تواند تقویت شود تا جایی که در عمق فکر و جان او نفوذ کرده، جزئی از وجودش گردد؛ لذا هرگونه بی احترامی به آن را توهین به خود تلقی کند.
اهانت نکردن به عقاید و مقدسات
نفوذ و درهم تنیدگی عقاید با وجود افراد موجب شده است که توهین به عقاید و مقدسات دیگران از نظر اسلام ممنوع باشد، ولو اینکه بت پرست و مشرک باشند؛ زیرا هدف اسلام هدایت انسان ها به سوی سعادت و معرفی مقدسات واقعی به جامعه انسانی می باشد. در حالی که هرگونه توهین به مقدسات فرد، تنها او را به مقابله با مقدسات طرف مقابل وا می دارد. خداوند در این زمینه در آیه ۱۰۸ سوره انعام می فرماید: «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛ (معبود کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها نیز از روی جهل خدا را دشنام دهند).
اما باید توجه داشت که پرهیز از توهین به مقدسات دیگران به معنای احترام گذاشتن و مقدس شمردن مقدسات آن ها نمی باشد. بلکه راه مورد سفارش دین در تعامل با پیروان باورها و مقدسات نادرست، نقد و بررسی عقلانی آنهاست. چنان که حضرت علی(علیه السلام) به جمعی از یارانش که پیروان معاویه را در ایام جنگ صفین دشنام می دادند فرمود: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ»(۲)؛ (من خوش ندارم که شما فحاش باشید، ولی اگر در گفتارتان کردار آنان را وصف کنید و حالشان را بیان نمایید به گفتار صواب نزدیکتر و در مرتبه عذر رساتر است).
خداوند متعال نیز راه اصلاح و گفتگو با افراد دگراندیش را اینگونه توصیه می فرماید: «با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! با آن ها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!»(۳).
آزادی مطلق فکر و اندیشه
این شیوه عملکرد (شیوه تعامل با دگر اندیشان) برگرفته از اصل «آزادی تفکر» در اسلام است. به این معنا که خداوند راه هدایت را برای همگان هموار می کند تا با آگاهی تصمیم بگیرند؛ حتی در آیه ۶ سوره توبه، به پیامبرش دستور می دهد که فضای امنی برای مشرکان فراهم کند تا آنها کلام خداوند را بشنوند، شاید این آگاهی موجب هدایتشان گردد: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ»؛ (و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان چرا که آنان افرادی نادانند).
تمام این تلاش ها برای اینست که ایمان بر پایه عقل و منطق استوار گردد، چرا که ایمان اجباری ارزشی ندارد: «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ»(سوره یونس، آیه ۹۹)؛ (اگر پروردگار می خواست تمام آنها که در روی زمین هستند همگی [از روی اجبار] ایمان می آوردند، آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ [ایمان اجباری چه سودی دارد!]).
در سیره معصومین(علیهم السلام) نیز نمونه های زیادی در این رابطه وجود دارد؛ از جمله آنها ماجرای مباهله پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مسیحیان نجران است. در این واقعه که در آخرین سال زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) رخ داد، می بینیم ایشان از قدرت سیاسی و نظامی خود برای اجبار مسیحیان بر ترک آیین شان استفاده نمی کند و به آنها اجازه می دهد در سایه حکومت ایشان به زندگی عادی خود ادامه دهند.
همچنین نقل شده است که ملحدان و ماده گرایان در حضور امام صادق(علیه السلام) به راحتی اشکالات خود بر اسلام را طرح می کردند و ایشان در کمال آرامش به آنها پاسخ می داده اند.(۴) و موارد دیگری از این دست مناظرات و گفتگوها که در تاریخ ثبت شده است.
تمام اینها دلالت می کند بر اینکه اسلام برای تفکر اهمیت ویژه ای قائل است و حتی ایمان به خدا را زمانی مفید می داند که بر اساس اندیشه و منطق باشد. برای ملموس شدن این مطلب می توان به آیات و روایاتی که ارزش «علما» در مقابل «عابدان» را بیان می کند مراجعه کرد.
با این توضیحات روشن شد که اسلام «تفکر» را کاملا آزاد گذارده است. بدین معنا که صاحبان هر اندیشه ای می توانند در فضای علمی، آزادانه به مناظره و گفتگو بپردازند و از تفکرات خود دفاع کنند و یا به نقد اندیشه های طرف مقابل بپردازند: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر: ۱۷ و ۱۸)؛ (بندگان مرا بشارت ده کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند).
محدوده آزادی عقیده و تبلیغ آن
اسلام مردم را در انتخاب عقیده آزاد گذارده و فرموده است: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»(بقره: آیه ۲۵۶). ولی این به معنای صحیح دانستن همه عقاید نیست، بلکه حقیقت یکی است و راه هدایت روشن است «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(بقره: ۲۵۶). از این رو بحث ها و مناظرات حول مسایل دینی را فقط در فضای علمی می پسندد؛ جایی که افراد آگاه از طرفداران هر دو اندیشه حضور داشته باشند و یا دسترسی به نظراتشان کاملا فراهم باشد. این فضاست که مصداق «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» می باشد و امکان «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» را فراهم می کند.
لذا این توقع درستی نیست که انتظار داشته باشند در مقابل شبهه پراکنی و تبلیغ انواع تفکرات در سطح جامعه سکوت شود. زیرا این عقاید «گمراه کردن سایرین» محسوب می شود.
«نقد نکردن» رفتار، عقیده و سبک زندگی، نه تنها هیچ کمکی به آزادی نمی کند، بلکه به سست شدن مبانی اخلاق، ارزش های انسانی، فرو رفتن در منجلاب جهل و نادانی و ... می انجامد. آیا واقعا چنین تلقی نخواهد شد که مثلا بی حیایی و حیا هر دو سبکی هستند قابل احترام و فرزندان ما تفاوتی در آنها نخواهند دید؟ آیا منشاء و نتیجه همه عقاید و سبکهای زندگی یکی است؟ آیا هیچ تفاوتی بین توهم و استدلال های عقلانی و منطقی وجود ندارد؟ آیا آیندگان، ما را به دلیل بی تفاوتی در مقابل جهل و تباهی سرزنش نخواهند کرد؟ آیا می توان در مقابل سخنان فریب کارانه که برخاسته از هوسرانی، خود محوری و خودخواهی است سکوت کرد؟ آیا می توان در مقابل کسانی که ناآگاهانه به سوی وادی نیستی و هلاکت گام بر می دارند بی تفاوت بود؟ و ... ؟
لذا طبیعی است که راه هدایت و ضلالت روشن گردد و آنگاه گفته شود: «من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم، تو خواه از سخنم پندگیر، خواه ملال».
البته مساله «آزادی مذهبی» ـ یعنی ترک اجبار پیروان مذاهب دیگر برای پذیرش اسلام ـ منحصر به ادیان آسمانی و اهل کتاب مانند یهود و نصاری است، و شامل بت پرستان، شیطان پرستان و امثال آنها نمی شود. زیرا این عقاید، انحطاط، خرافه، انحراف و بیماری است که به هر حال باید درمان گردد [آگرچه به اجبار].
«آزادی عقیده» تنها برای عقایدی است که بر پایه منطق و مبانی خردپذیر بنا شده باشد نه بر اساس تقلید، تعصب، خرافه و ... . در غیر این صورت، آزاد گذاردن عقاید نه تنها خدمتی به آزادی نمی کند، بلکه گامی به سوی اسارت انسانها در بند جهل و نادانی است. همان چیزی که انسان را از «اشرف مخلوقات» و «محبوب ترین خلق» نزد خداوند، به مرحله ای می رساند که از حیوان هم گمراه تر شود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(سوره اعراف، آیه ۱۷۹)؛ (دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند و گوشهایی دارند که با آنها نمی شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند).
مسأله جهاد و آزادی عقیده
ممکن است سوال شود اگر انتخاب عقیده آزاد است پس جهاد چه معنایی دارد؟ در پاسخ می گوییم:
اولا: جنگ در صورتی که تجاوز و غصب باشد بد است وگرنه حتی شروع جنگ برای دفاع از مظلوم، حمایت از حقوق انسانی و ... کاملا پسندیده است.
ثانیا: مراد از «جهاد» تحمیل دین به زور شمشیر نیست. بلکه جهاد نیز در راستای آزادی اندیشه است. به این معنی که گردن کشان و حاکمان مستکبری را که جسم و فکر مردم را به بند کشیده اند از میان بر می دارد تا حقیقت به گوش همگان برسد؛ آنگاه مردم را مخیّر می کند هر آیینی که می خواهند انتخاب کنند؛ مانند رفتاری که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با مسیحیان نجران، یهودیان مدینه و ... کرد.
عدم منافات آزادی عقیده با حکم ارتداد
ریشه تاریخی این حکم در جامعه اسلامی بر می گردد به مقابله با توطئه ای که گروهی از یهودیان علیه اسلام ترتیب داده بودند. قرآن در آیه ۷۲ سوره آل عمران به این قضیه اشاره کرده، و فرموده است: «وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ (و جمعی از اهل کتاب [از یهود] گفتند: [بروید در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز، کافر شوید [و باز گردید]! شاید آنها [از آیین خود] باز گردند!).
آنها با این نقشه می خواستند مسلمانان را نسبت به عقایدشان مردد کنند؛ چرا که این گروه، افرادی سرشناس و صاحب نفوذ بودند که کلام و رفتارشان تأثیرات مهمی روی سایرین داشت. لذا خداوند با قرار دادن حکمی سنگین برای مرتدین نقشه آنان را خنثی کرد.
این نوع مبارزه نرم و جنگ روانی هنوز نیز مورد استفاده افراد و گروه های مختلف است؛ و سرمایه گذاری روی بازگشته گان از اندیشه مخالف، امری مرسوم و دارای اهمیّت است.
از این رو اسلام نیز برای صیانت از مرزهای فکری و اعتقادی خود این حکم را وضع کرد و آن را کماکان پایدار نگه داشته است تا این شیوه موذیانه و مخرب را به بهترین وجه، خنثی کند، و امکان هر گونه سوء استفاده احتمالی را از بین ببرد.
البته حکم ارتداد، تنها در صورت ابراز عقیده و تبلیغ علیه دین در غیر مقام علمی و استدلال است؛ لذا اگر کسی عقیده اش را بروز ندهد هیچ حکمی علیه او صادر نمی شود و هرگز مورد تفتیش عقاید قرار نخواهد گرفت.
پی نوشت ها:
(۱). لسان العرب، ابن منظور، محمدبن مکرم، دار صادر ـ دار بیروت، بیروت، بی تا، ذیل کلمه عقد.
(۲). نهج البلاغة، شریف الرضی، محمد بن حسین، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ هـ ق، (خطبه ۲۰۶)، ص ۳۲۳.
(۴). توحید المفضل، مفضل بن عمر، داوری، قم، چاپ سوم، بی تا، ص ۲۹.
منبع: آیین رحمت - دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی
نظر شما